بسم الله الرحمن الرحیم
توی اورژانس مریض ها بر اساس وخامت حالشون چند دسته میشن.
ما یه اورژانس شماره یک داریم که بهش احیا هم میگیم و مریض های خیلی بدحال بدو ورود میان اونجا.
یه اقای موتور سواری رو اوردن اورژانس یک که تصادف کرده بود و نیاز به اقداماتِ سریع اساسی داشت.
برای اینکه اینجور جاها همراه ها توی دست و پا نباشن، ورود همراه به بعضی بخش ها (مثل احیا، icu و ...) ممنوعه.
یه دختر خانم جوون حدودا 25 ساله همراهِ این اقای 40 ساله بود و موقع کارای ما وایساده بود و ریزریز گریه میکرد.
پرستار چند بار تذکر داد بهش که بره بیرون اما اعتنا نکرد. اخرش پرستار یه تشری زد و اونم با ناراحتی و غرغرکنان که مگه من اینجا جای کیو گرفتم؟ رفت بیرون.
اما دقایقی نگذشت که دوباره اومد داخل :) و این دفعه یه اقای 30 ساله ی فربه هم همراهش اومد تو.
پرستار - که یه اقای سن دارِ جا افتاده بود- خواهش کرد که برن بیرون. و نرفتن. و دوباره همون داستان. با این تفاوت که این دفعه همراهِ مریض که اقا بود شروع کرد جر و بحث لفظی و خلاصه کار بالا گرفت و گلاویز شدن.
یکم کتک نثار هم کردن تا جداشون کردیم و همراها رو خیلی محترمانه انداختیمشون بیرون.
چشمتون روز بد نبینه! هنوز در رو نبسته بودیم که یه دفعه 6-7 تا زن و مرد ریختن تو و حمله کردن سمت اون پرستار و با هرچی تونستن زدنش.
رفتم یه اقایی رو جلوشو بگیرم، یه کمپوت اناناس دستش بود. فک کردم میخواد بره بقیه رو جدا کنه. اما تا رفت جلو انچنان با قوطی کوبید تو صورت اون پرستار که ...
حراست هم که مثل پلیسای توی فیلما تا همه چی تموم شد اومد :)
اما چیزی که برام جالب بود، چهره های اون آدما بود موقعی که داشتن حمله میکردن.
عصبانیتِ محض. بدون این که بدونن چه اتفاقی افتاده و چی بین پرستار و اون پسر جوون رد و بدل شده و مقصر کی بوده. فقط اومده بودن که از "هم قبیله ای" شون دفاع کنن. بدون دیدن حق. حق.
چشم ها قرمز.
دندون ها به هم فشرده.
غرش.
حمله وری.
من کجای زندگیم سگِ غضبِ وجودم بیدار میشه و حمله ور میشم؟
من کجا قوه ی عقلم تحت الشعاع قرار میگیره و همه ارزش هام رو زیر پام میذارم؟
سگِ غضبم؟ یا شهوتم؟ یا حتی حسدم یا بقیه شون.
کاش قبل اینکه خاک بشیم، از این چیزا پاک بشیم.
پ ن: پرستار هم نباید تو اون شرایط جر و بحث میکرد، بالاخره همراه مریض شرایط روحی خوبی نداره و بسیار حساس و تحریک پذیره