۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مامان» ثبت شده است

طعم شیرین خیال

بسم الله الرحمن الرحیم


کتاب معالجات رو باز می کنم. باید سرفصل علل قی و غثیان رو بخونم (تهوع و استفراغ). شروع می کنم به خوندن. اما ذهنم میره سمت اون روزهایی که حالت تهوع اجازه نمی داد لب به چیزی بزنی. و منی که نظاره گر بودم فقط.

کتاب رو می بندم.

لپتاپ رو روشن می کنم. باید اسلاید های مبحث امراض دماغ (مغز) رو مطالعه کنم. استادی که این مبحث رو تدریس کردن چون بیمار های خاص می بینن معمولا در تدریس ها بیماری های خاص رو هم حتما میارن. اسلاید های رو ورق می زنم. میرسم به Integrative Oncology (سرطان شناسی به روش تلفیقی). همون اولش میگه شایع ترین علامت پس از شیمی درمانی fatigue (خستگی، کسالت) هست. گفته معمولا در اولین هفته ی بعد از شیمی درمانی بروز می کنه. گفته ... اما ذهنم میره سمت اون روزهایی که میدونستیم تا دو سه روز بعد از شیمی درمانی نمی تونیم بیایم خونه تون. چون حالت خوب نیست. حالا با همسفر نمیشد بیام، خودم هم نمی تونستم بیام؟ ... و منی که نظاره گر بودم فقط.

اسلاید ها رو می بندم.

فولدر عکس های مامان رو باز می کنم. هدفون رو میگذارم توی گوشم و "طعم شیرین خیال"  دال بند رو پخش می کنم. همسفر و حانیه توی سالن هستن پس خیلی نمی تونم سر و صدا کنم.

و منی که صدا رو تا آخر زیاد کردم، عکس ها رو از پشت پرده ی تار اشک یکی یکی ورق می زنم و بی صدا جیغ بنفش می کشم.

موافقین ۶ مخالفین ۰
آقای مهربان

خوابید ... خیلی راحت

بسم الله الرحمن الرحیم


یکی از شب های فروردین که اسکرین بیمارستان خورشید (سانتر کرونا اصفهان) کشیک بودم، از دم در اورژانس یه صدایی شنیدم شبیه این که همراه بیمار می گفت: نمیشه دکتر بیاد همینجا ویزیتش کنه؟ نصف شب بود شاید هم دم صبح، ساعتش دقیق یادم نیست، فقط یادمه دیروقت بود، چون مریض نبود و سرم خلوت بود.

معمولا ما نمیریم دم در اورژانس کسی رو ویزیت کنیم، چون دو حالت داره، یا مریض حالش خوبه (سطح بالایی از خطر نداره)، که قشنگ خودش میاد پیش ما. یا اینکه حالش خوب نیست که مستقیم باید بره توی اورژانس و دیگه اصلا ویزیت ما رو نیاز نداره. اما چون کاری نداشتم، رفتم ببینم همراه بیمار چی میگه. که پرستار گفت مریض سطح یکه و باید مستقیم بره اورژانس. کمکی اورژانس یه تخت آورد و مریض رو گذاشتن روی تخت و بردن داخل اورژانس. منم از سر کنجکاوی رفتم ببینم چی به چیه. تا رفتم دیدم انگار مریض خیلی بی حاله. گفتم چشه؟ گفتن ارست کرده.

گفتم ارست کرده؟ بعد شماها همینطوری ریلکس دارین جابجاش می کنین؟ رزیدنت داخلی کجاس؟ و دیدم خانم دکتر هم اومدن و دارن نگاه می کنن.

نبض بیمار رو گرفتم و ماساژ قلبی رو شروع کردم.

قاعدتا مدیریت تیم احیا رو باید رزیدنت به عهده می گرفت اما دیدم انگار گیج تر از این حرفاس. که آمبوبگ خواستم و همزمان تنفس رو هم شروع کردیم و گفتم اپی نفرین رو هم شروع کن. گفتم بیهوشی رو هم خبر کنن که مریض رو انتوبه کنیم. و کماکان من بودم که دستور می دادم ! حتی دیدم بیهوشی دیر کرده گفتم بدید تا خودم لوله ش کنم که دیگه همکار بیهوشی مون هم اومد.


خلاصه. یه خانم حدودا 60 ساله کیس کووید که ظاهرا توی راه و داخل ماشین ایست قلبی کرده بود رو داشتیم احیا می کردیم. همینطور که ماساژ می دادم باهاش حرف می زدم. براش « یا من یقبل الیسیر و یعفوا عن الکثیر » می خوندم و ... سعی می کردم اگه قراره بره، توی اون لحاظ یکم بارش کمتر بشه.

پسرش دم در ایستاده بود و داشت نگاه می کرد.

نمی دونم. انگار چون مامان خودم رو تازه از دست داده بودم، چون حس بی مادری رو می فهمیدم، حس از دست دادن یک عزیز رو، برای همین بیشتر و بیشتر تلاش می کردم.

چقدر عادی شدن مریضی و مرگ برای ماها بده. خیلی راحت توی دو جمله: مریضی که صبح اومد چی شد؟ جواب: اکسپایر شد.

همین؟ تمام؟


توی اون لحاظ سعیم رو می کردم که اگه میشه برگرده، به خاطر سهل انگاری ماها این فرصت رو از دست نداده باشه.

سعیمون رو کردیم.

نموند ولی.


همه که رفتن کنار، یکم کنارش موندم و نگاهش کردم. دلم نمیومد برم.

حالا یادم اومد، فکر کنم حوالی 4-5 صبح بود. چون همون موقع ها اذان شد.

رفتم نمازمو خوندم.

یکم براش دعا کردم.

و برای مامان.

و برای دل خودم.

و یکم زار زدم. برای مامان. صبح هم ساعت 8  که کشیک رو تحویل دادم از همونجا مستقیم رفتم باغ رضوان (قبرستان اصفهان) پیش مامان. حصیر توی ماشین داشتم. تا ظهر کنار مامان خوابیدم. دلم می خواست حالا که پیشش هستم خوابش رو ببینم. ندیدم ولی. نیومد. هنوز هم نیومده. بعضی وقت ها خیلی دلم تنگ میشه. خیلی.

۱۲ نظر موافقین ۱۱ مخالفین ۰
آقای مهربان

بدون تو

بسم الله.


چند ماه پیش

زندگی روی روال بود

با تو

حالا من در راه تهرانم

زندگی همه مان به روال قبل برگشته


بدون تو





راوی گفت:

و رموا بالنبال جنازته حتی سل منها سبعون نبلا

۱۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
آقای مهربان