بسم الله الرحمن الرحیم

نمیدونم آخرین باری که نماز صبح رو سر اذان خوندم کی بود. یادم نمیاد. نمیدونم آخرین باری که ساعت گذاشتم و برای نماز صبح ساعت رو قطع نکردم و مکررر در مکرر خواب نموندم، کی بود.

اما ...

امروز به برکت حضور حسین، که بچه امام رضا و هم محلشه، و عرفان، که اونم بچه امام رضاس فقط از نوع دست بستش :) و اهل سنندجه ، بعد از مدت ها این دفعه دیگه گوشی رو خاموش نکردم، بیدار شدم وضو گرفتم و اون دوتا رو هم بیدار کردم.


به حسین پیشنهاد دادم جماعت بخونیم. پرسید میشه؟ گفتم اقای سیستانی که اجازه دادن. گفت اقای مکارم چی؟ درجا سرچ کردم. میشد. گفت اگه عرفان راحت نبود چی؟ گفتم میشه باهاش مطرح کرد.


امروز نماز رو همزمان با عرفان روی جانماز اون خوندم.

یکی با مهر و دست باز.

یکی بی مهر و دست بسته.

ان شاءالله صبح سر صبحانه بحث جماعت رو باز میکنم.

حالا که فرصتش پیش اومده، حیفه؛ نه؟


الحمد لله بابت حضور بچه های امام رضا.

چه برکتی

دلم برای دعای عهد تنگ شده ...