به وقت 30 آذر: من مانده ام تنهای تنها !

بسم الله.


خیلی اصالت خاصی برای شب یلدا قائل نبوده و نیستم. یه شبیه مثل بقیه شبا دیگه!


اما امشب عرفان کماکان بیمارستانه و فکر کنم 72 ساعت که هیچی، رکورد 96 ساعت کشیک پشت سر هم رو داره می زنه!

حسین هم که از راه اومد یه دفعه گفت: یکی از بچه ها گفته امشب برم خونه شون دور هم باشیم. ممکنه شب نیام. شایدم بیام. اما منتظرم نباش


منی که به تنهایی عادت کرده بودم انگار دلم هُرّی ریخت. حس کردم امشب چقدر تنهام !

دلم گرفته، یکی بیاد بازش کنه :)


+ برای یه سری مشکلات، با امیرسجاد مشورت کردم و گفتم به نظرت برم پیش حاج آقا؟ ( استاد اخلاقی که مدت ها می رفتیم پیشش). گفت اگه فکر می کنی می تونه کمک کنه برو.

به طور اتفاقی حاج آقا امروز یه پیام توی واتساپ بهم داد که لینک خبری بود مبنی بر انتشار کتاب جدیدشون (مخاطب عام فرستاده بودن، اختصاصی من نبود). سلام کردم و تبریکات گفتم. بعدش یه صوت فرستادن و گفتن هزینه ها این ها هست و کارهای پیش رو این ها ( یجورایی گزارش کار دادن). و مجددا مخاطب عام بود و اختصاصی من نبود. من نمی دونستم چجوری جواب بدم که بی ادبی نکرده باشم، مثلا بگم: چشم، من ماهیانه دارم بنیاد کمک می کنم. یا مثلا دوباره تکرار کنم: سلام خدا قوت. یا ... اما چیزی نفرستادم. یک ساعت بعد پیام دادن با این لحن که "سلام بر کسی که جواب سلام می دهد" و...

خیلی احساس بدهکاری خاصی بهم دست داد ! ( یه باره دیگه هم همچین برخوردی کرده بودن)


تو دلم گفتم استاد اخلاق ما رو باش؛ ولمون کن !

۳ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
آقای مهربان

شب 21 آذر (رمز قبلی )

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
آقای مهربان

بچه های امام رضا (ع )

بسم الله الرحمن الرحیم

نمیدونم آخرین باری که نماز صبح رو سر اذان خوندم کی بود. یادم نمیاد. نمیدونم آخرین باری که ساعت گذاشتم و برای نماز صبح ساعت رو قطع نکردم و مکررر در مکرر خواب نموندم، کی بود.

اما ...

امروز به برکت حضور حسین، که بچه امام رضا و هم محلشه، و عرفان، که اونم بچه امام رضاس فقط از نوع دست بستش :) و اهل سنندجه ، بعد از مدت ها این دفعه دیگه گوشی رو خاموش نکردم، بیدار شدم وضو گرفتم و اون دوتا رو هم بیدار کردم.


به حسین پیشنهاد دادم جماعت بخونیم. پرسید میشه؟ گفتم اقای سیستانی که اجازه دادن. گفت اقای مکارم چی؟ درجا سرچ کردم. میشد. گفت اگه عرفان راحت نبود چی؟ گفتم میشه باهاش مطرح کرد.


امروز نماز رو همزمان با عرفان روی جانماز اون خوندم.

یکی با مهر و دست باز.

یکی بی مهر و دست بسته.

ان شاءالله صبح سر صبحانه بحث جماعت رو باز میکنم.

حالا که فرصتش پیش اومده، حیفه؛ نه؟


الحمد لله بابت حضور بچه های امام رضا.

چه برکتی

دلم برای دعای عهد تنگ شده ...

۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
آقای مهربان

شب نوشت 14 آذر

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
آقای مهربان

چقدر تغییر (همون رمز قبلی)

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
آقای مهربان